تنها تراز تو هستم
نوشته ای ازparsa در 89/1/25:: 9:49 عصریک می نویسم تک بخوانند تورا سپید می نویسم صادق بخوانند تورا ،خطی راست بدون انحراف بدون خطاست راهی صاف می رفت تاستاره آنجا که من نبودم می خواست تا بداند من کجا بودم دنبال من می گشت در آسمان ها آن هم نمی داسنت من اینجام این پایین در زمینم ،با شتاب می رفت بی اعتنا انگار اینجا هیچ نداشت با صدایی رسا و در عین حال مبهم از تاریکی روشنی ها می گذشت! آشنا بود فرق داشت با همه یکی نبود انگار تنها در این دنیای بزرگ بود تنهای دیگری مثل من بود مثل من ،من:
همانم که از آن در قدیمی آمدم همانی که بادلی خسته آمده تنها بی کس بی هم صحبت بی هم صحبت با خود و غم ها اما او،انگار دنبال کسی بود نا آشنا غریب بود می دانست من تنهام انگار که می دانست من اینجام با غمها ،امّا با باد رفت نا محسوس و ساده در اندوه و غم مرا گذاشت و رفت آن لحظه که نمی شد فکر کرد، فراتر بود انگار معجزه یا چیزی شبیه آن بود،انگار از آسمان بود از ابری بارانی ،بارید و پایین افتاد آرا با مهربانی
باران گرفت آن لحظه، درها بسته بودند من زیر باران بودم تاریک و وحشتناک بود من باز هم تنها بودم در دنیای بزرگم انگار غریبه بودم;من حال نیز تنهام تنها ترین تنهام و خواهم ماند تنها تنها تر از تو هستم من اما نه دیگر با تو پس بیا تا تنها نیاشیم کابوس وحشتناک غریبی را نداشتته باشیم.
تو که آسمان را داری و باد را پس من از تو تنها تر هستم آری تکم تنها اما هنوز هستم تابایی شاید
من
تنها تراز تو هستم
کلمات راز :
(تا تو هزار راه بود همه را رفتم اما تو را نیافتم)
نوشته ای ازparsa در 89/1/24:: 9:43 عصر(تا تو هزار راه بود همه را رفتم اما تو را نیافتم)
حال دیگر بهانه ای ندارم
می خواستم در قلبت بمانم
اما نیافتمت تنها ماندم
می خواستم برم
که احساس گفت:
می خواهی بروی بی من برو می خواهم باری دیگر احساسش کنم
قلبم گفت:
بی او نمی آیم که و جود م از وجود اوست
صدایی غریب گفت:
تو آن نبودی که می گفتی بهترین آرزوی من اینجاس من را با دیگران چه کار رویای من اینجاس
باید رفت حتی بی احساس و بی جان سبک مثل برگ در باد
از میان تاریکی ها
با اینکه تنهام
با وجود غم هام
کلمات راز : بهترینها، شروع، میشوند